متن و دلنوشته های عاشقانه ۳
گروه سرگرمی مجله اینترنتی ائویمیز :
تو نیستی که برایم انار دانه کنی
کجاست دانه ی تسبیح شاه مقصودم!…
احسان افشاری
**************************************
همیشه کسی را
برای دوست داشتن انتخاب کن که :
اونقدر قلبش بزرگ باشه
که مجبور نباشی
برای اینکه توی قلبش جابگیری ،
بارها و بارها
خودت را کوچیک کنی !
آل پاچینو
************************************
چشمی به تخت و بخت ندارم، مرا بس است
یک صندلی برای نشستن کنار تو
حسین منزوی
*******************************************
درختی ساده ام آری! جفای باغبانم را
هرس پنداشتم پس شاخه ای دیگر درآوردم
حسین جنتی
******************************************
دمى با دوست در خلوت
به از صدسال در عشرت
من آزادى نمیخواهم
که با یوسف به زندانم
سعدی
******************************************
زندگی گر هزار باره بوَد
بارِ دیگر تو
بارِ دیگر تو
فروغ فرخزاد
******************************************
و ای کاش یکی از این صبح‌ها ،
صدای تو را نفس بکشم …
لیلا مقربی
******************************************
حواست هست
با تو خوشحال ترین
حالت عاشق شدنم
امیر وجود
*****************************************
بهار
پاییز
زمستان
چه فرقى مى کند
کدام فصل باشد
وقتى قرار نیست مثل دیروز
امروز
یا فردا
مرا به تو برساند
امیر وجود
*****************************************
****متن و دلنوشته های عاشقانه ۳****
و من از دلتنگیِ تو
تمـــــام می شوم…
عباس معروفی
*****************************************
من اختیار خود را تسلیم عشق کردم
همچون زمام اشتر، بر دست ساربانان…
سعدی
*****************************************
یلدا را
با یکی مثل تو می خواهم
وگرنه بلندی و کوتاهی شبهایش
بیخِ ریش ماههای دیگر..!
مریم پترامی
****************************************
*****************************************
اونی که قشنگ ترین
حرف هارو میزنه ؛
بدترین درد هارو کشیده!!
شک نکن…
عرفان محمودیان
****************************************
غروب که می شود
دلم بدجور تنگ می شود…
چشمان تو
با
خورشید
در ارتباط است…
مهدی کیانی
******************************************
بخاطر چه زنده ای؟
و من برای زندگی تو را بهانه می‌کنم…
دلی را که برده‌ای به نگاهی…
برو ای شوخ! که بس مختصری
عشق من
آوازه به افلاک رساند…
که به عشقِ بت است پیوسته…
دل از تو وا نگرفتم…
اگر چه خسته تر از،
آفتابِ بر لب بامم..
می شود جا نزنیم ؟
می شود دل بدهم
دل بدهی
دل نکنیم ؟
یا اینکه به دلتنگیِ فردا برسد
او عاشق یلدا شد و افسوس که دی
راضی نشده باز به یلدا برسد
اما من به مال مردم کاری ندارم…!
حسادتم فقط نسبت به چیزیست
که قبلا برای من بوده
حال برای دیگری!
اما من
هنوز هم در پاییزِ خود،
“تو” را انتظار می‌کشم…
